کد مطلب:149383 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

نیروی اجتماعی علی و برنامه ی مبارزه ی معاویه با آن
علی علیه السلام از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد. برخلاف انتظار معاویه، علی علیه السلام به صورت نیرویی باقی ماند و معاویه آن طوری كه اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان می دهد، از این موضوع خیلی ناراحت بود. لهذا تجهیز ستون تبلیغاتی علیه علی علیه السلام كرد. در منابر و خطبه ها دستور داد علی علی علیه السلام را سب و لعن كنند. طرفداران خیلی جدی علی را بی پروا می كشت و دستور داده بود به تهمت هم شده بگیرند و مانع نشر فضیلت علی علیه السلام بشوند. با پول، احادیث علیه علی علیه السلام له امویها جعل كردند. این سه كار را برای مبارزه با فكر علی علیه السلام كه در دلها و سینه ها جا داشت می كردند. جر بن عدی و عمرو بن حمق را برای همین جهت كشت. میثم و رشید را كه عبیدالله در


كوفه كشت، روی همان برنامه ی معاویه بود. بالأخره یك نیروی غیرمتشكل به نام «تشیع» علیه حكومت اموی همیشه در فعالیت بود.

برای ما تحقیق در امر حادثه ی حكومت اموی تنها جنبه ی تعجب آمیز ندارد. این یك امر سطحی نبوده كه فقط مربوط به سیزده قرن پیش باشد كه بگوییم آمد و رفت. این، خطری بود برای اسلام از آن روز تا روزی كه خدا می داند. حتما اگر ما بخواهیم به تاریخ روحیه ی خودمان رسیدگی كنیم. باید به تاریخ اموی رسیدگی [كنیم.] فكر اموی در زیر پرده ی و لفافه، با فكر اسلامی مبارزه می كرد. عنصر فكر اموی داخل عناصر فكر اسلامی شد. ای بسا كه در فكر همانهایی كه هر صبح و شام بنی امیه را لعنت می كنند، عنصری از فكر اموی موجود باشد و خودشان خیال كنند فكر اسلامی است، و قطعا این طور است [1] ، مثل موضوع رعایت شؤونات در مصرف زكات و خمس و در استطاعت حج و در نفقه ی زوجه و امثال اینها.

علی علیه السلام به خطر سلسله ی اموی زیاد اهمیت می داد و اعلام خطر می كرد، ولی كمتر كسی متوجه می شد و خودش هم فرمود بعدها متوجه می شوید: «فعند ذلك تود قریش بالدنیا و ما فیها لو یروننی مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور لاقبل منهم ما اطلب منهم الیوم بعضه و لا یعطوننیه» [2] .

از جمله راجع به فتنه ی اموی فرمود: «ان الفتن اذا اقبلت شبهت و اذا ادبرت نبهت...» [3] .

ایضا: «ایها الناس سیأتی علیكم زمان یكفأ الاسلام كما یكفأ الاناء بما فیه...» [4] و ایضا: «فما احلولت لكم الدنیا فی لذتها» [5] و ایضا: «ما لی اراكم اشباحا بلا ارواح...» [6] .


چند موضوع را علی علیه السلام پیش بینی كرد:

1. ظلم و استبداد و استیثار بنی امیه و اینكه دیگر از این عدل و مساوات امروز خبری نخواهد بود و از «لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» [7] و از اینكه «لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف حقه....» [8] خبری نخواهد بود كه فرمود: «... لا یكون انتصار احدكم منهم الا كانتصار العبد من ربه» [9] مسلم بن عقبه در وقعه ی مدینه از مردم بیعت بر عبودیت و غلامی یزید گرفت. این طور، پیش بینی مولا محقق شد.

2. اینكه نخبه ها و نیكان و فهمیدگان و روشنفكران شما را خواهند كشت،و هر سری كه در آن سر مغزی و در آن مغز برقی از روشنی موجود باشد روی تن باقی نخواهند گذاشت، كه فرمود: «عمت خطتها و خصت بلیتها و اصاب البلاء من ابصر فیها و اخطأ البلاء من عمی عنها» [10] .

3. حرمت احكام اسلام عملا از بین می رود. حرامی باقی نمی ماند مگر آنكه حلال می شود: «و الله لا یزالون حتی لا یدعو الله محرما الا استحلوه و لا عقدا الا حلوه، و حتی لا یبقی بیت مدر و لا وبر الا دخله ظلمهم... و نبا به سوء رعیهم» [11] عبدالله بن حنظله گفت: ما از پیش كسی می آییم كه «ینكح الامهات و الاخوات»

[12] .

4. اینكه اسلام مورد تحریف و پشت رو كردن قرار می گیرد، عناصر غیر اسلامی وارد افكار مردم می شود: «یكفأ الاسلام كما یكفأ الاناء» [13] ، «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا» [14] همه ی اینها - كه علی مثل اینكه در آینه ببیند، دیده - واقع شد و یك سر محبت زائد الوصف عده ای نسبت به علی علیه السلام، گذشته از سیرت و عدل و خلقش، وقوع این


پیش بینی ها بود.

معاویه مرد و علاوه بر حیف و میل اموال و غصب مناصب كه از زمان عثمان شایع شده بود، چند سنت سوء هم باقی گذاشت:

الف. لعن و سب علی علیه السلام.

ب. پول خرج كردن و وادار كردن به جعل حدیث علیه علی علیه السلام و به عبارت دیگر استخدام عامل روحانیت به وسیله ی علمای سوء، علاوه بر استخدام عامل دیانت از راه قتل عثمان (قصه ی سمرة بن جندب و آیه ی، «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» [15] .

ج. كشتن بیگناهان بدون تقصیر كه در اسلام سابقه نداشت و از بین بردن احترام نفوس و بریدن دست و پا و به نیزه كردن سر، مثل سر عمرو بن حمق خزاعی.

د. مسموم كردن و عمل ناجوانمردانه ی مسموم كردن را معمول كردن كه عملی است كه با مروت و انسانیت هم سازگار نیست، و بعد خلفای دیگر هم از او پیروی كردند. معاویه امام حسن علیه السلام و مالك اشتر و سعد وقاص و عبدالرحمن بن خالد بن ولید را كه بهترین نصیر او بود، مسموم كرد.

ه. اینكه خلافت را در خاندان خود موروثی كرد [16] و یزیدی را كه هیچ گونه لیاقت نداشت ولیعهد كرد.

و. دامن زدن به آتش امتیاز نژادی و فضیلت عرب بر عجم و قریش بر غیر قریش. از این كارها، لعن و سب علی و حتی جعل حدیث و ولایتعهد یزید، سوء تدبیر معاویه شمرده می شود.

یزید مردی جاهل و سبكسر بود. خلیفه زادگانی كه مرشح برای خلافت بودند می بایستی مدتی تعلیم و تربیت شوند كه لااقل برای زعامت آماه شوند (همان طوری كه عباسیین می كردند). یزید در بادیه نشو و نما یافته و بی خبر از دنیا و آخرت،


هیچ گونه لیاقتی نداشت.

اگر در زمان عثمان، اموال و مناصب غصب شد و اگر در زمان معاویه لعن و سب علی علیه السلام و جعل حدیث و دروغ بستن به پیغمبر و كشتن بیگناهان و مسموم كردن و خلافت را موروثی كردن و امتیاز نژادی به وجود آوردن معمول شد، عهد یزید عهد رسوایی اسلام و مسلمین بود. نمایندگان كشورهای دیگر می آمدند و از همه جا بی خبر به جای پیغمبر مردی را می دیدند كه در دستش شراب و در كنارش بوزینه ای با جامه های دیبا نشسته. دیگر چه آبرویی برای اسلام باقی می ماند؟! یزید، مست غرور، مست جوانی، مست حكومت، مست شراب بود. در این صورت معنای كلام سیدالشهداء واضح می شود كه: «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید». یزید متظاهر به فسق و متظاهر به كفر و رده گفتن بود و به عبارت دیگر یزید پرده ها را همه دریده بود، و قطعا در همچو موردی باید قیام كرد. دیگر چه آبرویی برای اسلام و مسلمین باقی می ماند؟!

بنابراین، سؤال اینكه چرا امام حسین قیام كرد، درست مثل این است كه بگوییم چرا پیغمبر اكرم در مكه قیام كرد و با قریش سازش نكرد؟ و یا چرا علی مرتضی اینقدر رنج حمایت پیغمبر را در بدر و حنین و احد و احزاب و لیلة المبیت متحمل شد؟ و یا چرا ابراهیم یكتنه در مقابل قدرت عظیم نمرود قیام كرد؟ چرا موسی در حالی كه جز برادرش هارون كسی نداشت، به دربار فرعون رفت؟ معنای این چرا این است كه امام حسین وقتی قیامش موجه بود كه جندی و سپاهی برابر با یزید داشته باشد و حال آنكه اگر امام حسین سپاهی برابر با یزید می داشت و در اجتماعی قیام می كرد كه مردم دو دسته بودند و دو صف عظیم را تشكیل می دادند و امام حسین در جلوی یك صف بود، قیام حسینی یك قیام مقدس و جاویدان نبود. این چراها در همه ی قیامهای مقدس و تاریخی هست.

قیامهای مقدس بشری دارای دو تشخص است: یكی از نظر هدف قیام؛ یعنی این قیامها برای مقامات عالی انسانیت است، برای توحید است، برای عدل است، برای آزادی است، برای رفع ظلم و استبداد است، نه به خاطر كسب جاه و مقام یا تحصیل ثروت و به قول حنظله ی بادغیسی «كسب مهتری» و یا حتی برای تعصب وطنی، قبیله ای، نژادی. دیگر اینكه این قیامها برقی است كه در ظلمتهای سخت پدید می آید، شعله ای است كه در میان ظلمتها و استبدادها و استیثارها و زورگویی ها می درخشد،


ستاره ای است كه در تاریكی شب در آسمان سعادت بشر طلوع می كند، نهضتی است كه مورد تصویب عقلای قوم! قرار نمی گیرد.

یكی از افتخارات نهضت حسینی همین است كه عقلای قوم! آن را تصویب نمی كردند ولی از آن جهت كه فوق نظر عقلا بود نه دون نظر آنها. عرفا كه از آن جنبه ی عرفانی جنبه ی فوق عقل آن را در نظر گرفته اند، به آن نام «مكتب عشق» داده اند و همچنین است منطق شعرای مرثیه سرای ما. و خیلی جنبه ی ایده آلیستی به آن داده اند.

درست است كه مكتب عشق الهی است، علی علیه السلام هم فرمود: «مناخ ركاب و مصارع عشاق» [17] ولی چرا این عشق و سلوك ر صحنه ای مثل صحنه ی كربلا ظهور كرد؟ برای خداوند، برای این معشوق كه فرقی نمی كند. آری، رضای خدا در فداكاری در راه دین، در راه سعادت بشر، در راه قیام بالقسط است كه هدف پیغمبران است. چرا عرفای ما اگر عاشق صادق هستند عشقبازیهای خود را فقط در مجالس سماع به ثبوت رساندند؟! عشق حسین البته عشق الهی است و عشق صادق و راستین است، تنها در مجالس سماع اظهار نشده است.

پس افتخار قیام حسینی این است كه كسانی مانند ابن عباس [آن را] تصویب نمی كردند. مطلق قیامهای مقدس بشر كه در میان تاریكیها مانند شعله ای ظاهر می شود، مورد تصویب دیگران نیست. در زمان خود ما اگر كسی مثلا به قدرتهای روحانی ما كه در غیر راه خدا مصرف می شود، اعتراض كند و بالأخره در مطلق مواردی كه قوای اهریمنی تسلط كامل پیدا كرده [اگر] كسی اعتراض كند و ایراد بگیرد و قیام كند، عقلا به او ایراد می گیرند، او را كج سلیقه می خوانند! این سلیقه چیست و مقیاس استقامت و اعوجاجش چیست؟

چه خوب تعبیری دارد امیرالمؤمنین درباره ی پیغمبر اكرم كه می فرماید: «ارسله علی حین فترة من الرسل... و الدنیا كاسفة النور» [18] قرآن درباره ی قیام ابراهیم علیه السلام می فرماید: «و لقد اتینا ابراهیم رشده» [19] (از كلمه ی «رشد» معلوم می شود كه ابراهیم چیزی را احساس می كرد كه دیگران احساس نمی كردند) تا آنجا كه می گوید: «قالوا حرقوه و انصروا


الهتكم» [20] در مورد موسی می فرماید: «ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا» [21] علی علیه السلام درباره ی فتنه ی بنی امیه فرمود: «انها فتنة عمیاء مظلمة» [22] پس احتیاج به یك شعله ی حقانی نورانی هست. ایضا فرمود: «لتجدن بنی امیة لكم ارباب سوء» [23] و فرمود: «حتی لا یكون انتصار احدكم منهم الا كانتصار العبد من ربه» [24] .



[1] امويها رفتند ولي مع الاسف عناصر فكر اموي و رژيم اموي باقي ماند و با تغيير، جزء اصول زندگي ما شده. امروز هم اصول معاويه اي عامل ديانت را استخدام كرده عليه ديانت، و نمي شود يك كلمه عليه اصول اموي سخن گفت. به اندازه ي اشكي كه در پاي پيراهن عثمان ريختند، باز مي ريزند.

[2] نهج البلاغه، خطبه ي 91. [و آن هنگام است كه قريش آرزوي مي كند در برابر دنيا و مافيها يك بار مرا ببينند، هر چند به قدر كشتن شتري باشد (لحظاتي اندك) تا آنچه اينك اندكش را از آنان مي خواهم و به من نمي دهند بپذيرم.].

[3] همان. [وقتي فتنه ها رو آورند، حق و باطل را بهم بياميزند (و راه تشخيص را ببندند) و چون پشت كنند و از بين روند، آگاه كنند و حق را روشن سازند.].

[4] نهج البلاغه، خطبه ي 101. [اي مردم بزودي زماني فرا رسد كه اسلام وارونه شود چنانكه يك ظرف وارونه شود و محتواي آن بريزد.].

[5] نهج البلاغه، خطبه ي 103. [و دنيا با لذاتش به كام شما شيرين نيامد.].

[6] نهج البلاغه، خطبه ي 106. [چرا شما را اشباحي بي روح مي بينم؟].

[7] آل عمران / 64.

[8] نهج البلاغه، نامه ي 53 (عهدنامه ي مالك اشتر نخعي).

[9] نهج البلاغه، خطبه ي 91 [و ياري جستن هيچ كدام از شما از آنها نيست مگر به مانند ياري جستن بنده از مولاي خودش.].

[10] همان. [دايره ي حكومتش همگاني است و گرفتاري آن براي خاصه است، بلاي آن دامنگير آگاهان و بينايان است و كوردلان را هدف خود نمي گيرد.].

[11] نهج البلاغه، خطبه ي 69. [و به خدا سوگند، پيوسته زمام حكومت را به دست دارند تا جايي كه تمام حرامهاي الهي را حلال سازند و همه ي پيمانهاي خدا را بشكنند، و خانه اي گلي و خيمه اي پشمينه اي نماند جز اينكه به ظلم آنها گرفتار آيد... و سوء رفتارشان آنان را پراكنده سازد.].

[12] [با مادران و خواهران خود نكاح مي كند (يزيد).].

[13] نهج البلاغه، خطبه ي 101.

[14] نهج البلاغه، خطبه ي 106. [و اسلام مانند پوستين وارونه پوشيده شود.].

[15] بقره / 207.

[16] و به اين ترتيب آرزوي ديرين حزب اموي كه ابوسفيان در خانه ي عثمان گفت: «يا بني امية! تلقفوها تلقف الكرة، اما و الذي يحلف به ابوسفيان... ما زلت ارجوها لكم و لتصيرن الي صبيانكم وراثة» محقق شد و خود معاويه هم باور نمي كرد محقق شود، و البته امام حسين بيش از هر كس از اين منويات آگاه بود و مي ديد كه دارند مثل گوي با آن بازي مي كنند و به كودكان خود به وراثت مي دهند. قيام حسين عليه السلام در برابر عملي شدن افكار حزب اموي بود.

[17] نفس المهموم، ص 110.

[18] نهج البلاغه، خطبه ي 87 [او را به هنگامي فرستاد كه جهان از وجود پيامبر خالي بود.. و دنيا نورش به خاموشي گراييده بود.].

[19] انبياء / 51.

[20] انبياء / 68.

[21] قصص / 4 [فرعون در زمين سركشي كرد و اهل آن را به دستجات مختلف پراكنده ساخت].

[22] نهج البلاغه، خطبه ي 91. [آن فتنه اي كور و تاريك است.].

[23] همان. [و هر آينه بني اميه را زمامداران بدي خواهيد يافت.].

[24] همان.